مرکّب از: بی + شمر، مخفف بی شمار. بی حد و حساب. بی اندازه: گر او بی شمر سالیان بشمرد بدشمن رسد تخت کو بگذرد. فردوسی. تو گفتی که ابری برآمد شگرف بر آن بی شمر ژاله بارید و برف. اسدی. نگویی گاو بحری را چرا تبخاله شد عنبر گیا در ناف آهو مشک اذفر بی شمر دارد. ناصرخسرو
مُرَکَّب اَز: بی + شمر، مخفف بی شمار. بی حد و حساب. بی اندازه: گر او بی شمر سالیان بشمرد بدشمن رسد تخت کو بگذرد. فردوسی. تو گفتی که ابری برآمد شگرف بر آن بی شمر ژاله بارید و برف. اسدی. نگویی گاو بحری را چرا تبخاله شد عنبر گیا در ناف آهو مشک اذفر بی شمر دارد. ناصرخسرو
حقی اخلاقی که منعم را بر منعم علیه است. حقی اخلاقی که پیدا آید میان دو تن از خوردن طعام با یکدیگر: ای دل ریش مرا با لب تو حق نمک حق نگهدار که من میروم اﷲ معک. حافظ
حقی اخلاقی که منعم را بر منعم علیه است. حقی اخلاقی که پیدا آید میان دو تن از خوردن طعام با یکدیگر: ای دل ریش مرا با لب تو حق نمک حق نگهدار که من میروم اﷲ معک. حافظ
از حق عربی بمعنی ما یستحق و در فارسی به معنی دارا و صاحب و مالک، صاحب حق. ذی حق. سزا. مستحق: حقور بحق رسید و جهان به آرزو رسید و امید خلق کرد وفا ایزد قدیر. فرخی. ای دل تو نیز مستحق صد عقوبتی گر غم خوری سزد که بغم هم تو حقوری. فرخی. حصنی که می نیافت بر او دست آسمان حق با تو بد به دست توآمد که حقوری. مکی طولانی. جان او هر ساعتی گوید که ای فرزند من پیش سلطان جهان حق مرا حق ور توئی. برهانی. و هر حق وری را با حق خود رسانند. (تفسیر ابوالفتوح رازی ج 3 ص 329). این جمله را بحق ملک و پادشاه تو باش زیرا که حق همیشه سزاوار حق وراست. معزی. بر امید پادشاهی هر کسی دستی برد منت ایزدرا که اکنون حق به دست حقور است. معزی. آنچه بگرفت از جهان و از پدر میراث یافت هر دو حقی واجب است و حق به دست حقور است. معزی
از حق عربی بمعنی ما یستحق و در فارسی به معنی دارا و صاحب و مالک، صاحب حق. ذی حق. سزا. مستحق: حقور بحق رسید و جهان به آرزو رسید و امید خلق کرد وفا ایزد قدیر. فرخی. ای دل تو نیز مستحق صد عقوبتی گر غم خوری سزد که بغم هم تو حقوری. فرخی. حصنی که می نیافت بر او دست آسمان حق با تو بد به دست توآمد که حقوری. مکی طولانی. جان او هر ساعتی گوید که ای فرزند من پیش سلطان جهان حق مرا حق ور توئی. برهانی. و هر حق وری را با حق خود رسانند. (تفسیر ابوالفتوح رازی ج 3 ص 329). این جمله را بحق ملک و پادشاه تو باش زیرا که حق همیشه سزاوار حق وراست. معزی. بر امید پادشاهی هر کسی دستی برد منت ایزدرا که اکنون حق به دست حقور است. معزی. آنچه بگرفت از جهان و از پدر میراث یافت هر دو حقی واجب است و حق به دست حقور است. معزی